من یک خبرنگارم با کلی دغدغه ... |
||
چهارشنبه 93 آبان 28 :: 1:43 صبح :: نویسنده : اعظم وثوقی
گاهی همه درها به روت بسته میشه هر چی تلاش می کنی و خودتو به این در و اون در می زنی که حل شه نمیشه که نمیشه .. هر روزنه امیدی رو سعی می کنی ادامه بدی شاید به نور روشن روز برسه اما می بینی ته روزنه آسمان روشن و آفتاب نبود بلکه یه کرم شبتاب بود و تو فکر کردی این روزنه رو به آسمونه! بهمنی یک کرم شب تاب بود! فقط همین! اما خوبی این درهای بسته اینه که میشینی فکر می کنی کجای کار غلطه! چرا این طوره ! چرا این در بسته اصلاً قرار نیست تکون بخوره! میشینی فکر می کنی و این فکر کردن برکت های زیادی برات داره! چقدر حسینی بودن و زینبی بودن سخته! وقتی به تو ظلم میشه طاقت نداری و هی می خوای هر چه زودتر خدا حقانیت توو ثابت کنه و حق ظلم کننده ها رو بذاره کف دستشون! اون وقت امام حسین و حضرت زینب س این همه سال طول کشید تا حقانیت شون ثابت شه و یزید به درک واصل شه و ... و البته هنوز که هنوزه حسین ثاراللهه چون هنوز انتقامش گرفته نشده ... چقدر ما در برابر حسین کوچیکیم! حسین و 14 قرن صبوری و ما بیقراری برای یک عمر کوتاه! خدا اعتراف می کنم خیلی کوچیکم! خیلی! واسه همین به کوچیکیم نگاه کن زودتر نسخه این ها رو بپیچ! خودت می دونی چند ماه اخیر رو چند شبش رو با گریه خوابیدم و اه کشیدم و غصه خوردم! خدا زود باش ... موضوع مطلب : منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 14
بازدید دیروز: 60
کل بازدیدها: 108305
|
||